سلام
حاجي
خداكنه يه بار به درد ما ها مبتلا بشي تا بفهمي چي ميكشيم
تورو خدا يه كاري كنيد
شنيدم يادمانها...زيد و چزابه رو گرفتيد...
يكي دوتا ديگه رو جور كنيد....التماستون كنم
خواهش كنم....چكار كنم...
دارم اتيش ميگرم از بي تكليفي...
خدددددددددددددددددددددددداااااااااااااااااااااااااااااااااا
مزاحم هميشگي...خادم
سلام ميدونم خسته شديد از دستم
ولي داره همينجوري وقت از دست ميره وهي افسوس ميخورم!!!!!
چيشد؟بيمارستان؟؟؟چيشد يادمان ها؟؟؟
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااايا....ككككككككمممممممممككككككمم كن
رفتم هيات ...
تو هيات دلم براي جنوب گرفته..نشستم يه فس دل سير گريه كردم...
بعد هيات يكي از بچه ها سراغ جنوب زام گرفت..مث ادماي نااميد نميدونستم چي بگم
براي دل ما بدبختا يه كاري كن بريم يادمان...كميل..فكه...
تورو خدا
الهي قربونت بشم حاجي
سلام بر مسافر كربلا...
زائري از جنس بلا...
يازينب-س-
هفت هشت سالش بيشتر نبود
ولي راهش نميدادند..چادرمشكي سرش كرده بود..روشو سفت گرفته بود
رفت تو يه گوشه نشست..روضه بود..
روضه ي حضرت زهرا..
مادر جلوتر رفته بود سفارش كرده بود دنبالم نياي ديگه بزرگ شدي..
روضه كه تموم شد..
همون دم در چادر زد زير بغلشو فرار كرد
شهيد مصطفي رداني پور