سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش بیش از آن است که به شمار در آید، پس از هر چیز نیکوترینش را برگیر . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

....راهی

Powerd by: Parsiblog ® team.
"ایـن عمــار" کــه از دسـت شمــا دق بکند؟(جمعه 88 آبان 22 ساعت 11:30 صبح )

دیگر از این همه نیرنگ به تنگ آمــده است
با علی لشکر شبرنگ به جنگ آمـده است

 

هان ببینید چه دندان به غضب می سـایند
کـه به پیکـار "علـی" شیـر عـرب مـی آینـد

 

فـاش پیـداست کـه از غیـظ برافـروختـه اند
و چه کیـن ها که در انبان دل اندوخته اند *

ظـــاهـــرا  غصــهء میراث پـیـمـبـــر  دارنـــد
تــا علــی را مـگـر از مسنـد دیـن بـر دارنـد

پس چه در خانه نشستیم؟ علی تنها ماند
منتظــر بهـر چـه هستیم؟ علـی تنهـا مـاند

پـای در معـرض حفـره اسـت، مراقب باشیم
کـوفــه آبستـن کفــر اسـت، مراقـب باشیـم

با ولـی باش مگـو راه ولایـت سخــت اسـت
آنکــه هـم پـای ولایـت نـرود بـدبخــت اسـت

این چه فتنه است که آفت زده ایمــان ها را
"ایـن عمــار" کـه روشـن بکنــد جــان هـا را

"ایـن عمــار" کــه تـبـیـیــن حقــایق بکند**
"ایـن عمــار" کــه از دسـت شمــا دق بکند؟

خصم در گوشه نشسته است که تزویر کند
نکـنــد بــاز تــو را فـتـنــه زمـیــن گـیــر کـنــد

نکـنــد بــا شـتـــر مـعــرکــه هـمـــراه شـوی
نکـنـــد مـثـل "بنی ساعده" گـمــراه شـوی

خـصــم خـصــم است ولو یار نمــاید خود را
در پــس دیــن تــو انـکــار نـمـــایـد خـــود را

دشمن این مرتبه قرآن سر نی خواهـد بـرد
آنکه مرداست به این مسأله پی خواهدبرد

نـیــزه نـیــزه اسـت ولـو بـر ســر او قـرآن هـا
کفر کفری است که بر خواستـه از ایمان ها

نیزه نیزه است ودراین غائله خون خواهد ریخت
کفر از این سجده بی مغز برون خواهد ریخت

شک نکن بعـد ولی روح ولا خواهد سوخت
کودکی در کبد کرب و بلا خواهد سوخـت...

 

 

 

لینک دانلود

http://www.aviny.com/Voice/kutah_va_shenidani/ayna-ammar.mp3

 



  • کلمات کلیدی :
  • » داوود صالحی
    »» عنایت دوستان( نظر)

    رنجنامه یک شاعر(دوشنبه 88 آبان 18 ساعت 10:33 عصر )
    18آبان 1388
    علیرضا قزوه شاعر غزل‌سرای کشور در تازه‌ترین مطلبی که با عنوان «هر که رسید خون ما ریخت...» نوشته، از توهین‌ها و واکنش‌های غیرمنصفانه به اشعار سیاسی‌اش گلایه کرده است.

    متن کامل یادداشت و شعر تازه علیرضا قزوه که در وبلاگش منتشر شده، به این شرح است:

    «خیلی وقت است که یک گروه کار شب و روزشان این شده که مرا اذیت کنند و اعصابم را به هم بریزند. شب و روز فحاشی می‌کنند و پیام‌هایی می‌گذارند که آدم شرمش می‌آید از بازگو کردن آنها.

    اگر سیلی می‌خورند فحشش را به من می‌دهند و اگر پدرشان توی گوششان می‌زند تلافی‌اش را سر من در می‌آورند. عیبی ندارد.

    بعضی هم مرا نصیحت می‌کنند که سرت را بینداز پایین و مثل بچه آدم شعر عاشقانه بگو. از دلسوزی این جماعت هم متشکرم.

    بعضی هم خط و نشان می‌کشند که اگر به قدرت رسیدیم فلان می‌کنیم و بهمان. به هر حال با این همه لطف همه‌شان زیاد.

    آدم‌ها با همین رفتارهای‌شان شناخته می‌شوند و شکر خدا که دوستان امتحانشان را خیلی زود پس دادند.

    در مورد مبلغ قرارداد!! و این که چقدر گرفتی این شعر را سرودی هم سوالات متعددی شده که باید بگویم قرارمان یک ماه پول نفت بوده که آنها فقط یک روز پول نفت با یک کوبیده اضافه دادند. (تا کور شود هر آنکه نتواند دید.) تازه شاید بقیه‌اش را هم دادند.

    شعر جدیدم را هم بخوانید تا ببینید که من تنها منتقد یک جناح خاص نیستم و اگر دشمنان شیخ پرسیدند که برای این شعر چقدر از جناح سبز جدید گرفته‌ای خواهم گفت تمام پانصد میلیون اهدایی آقای شین. جیم. را!!!
    حرف دیگری ندارم جز سلامتی شما و آرزوی داشتن کمی انصاف برای آنها که می‌دانند و نمی‌دانند.

    به هر حال مستقل بودن از این مصیبت ها هم دارد.
    شعر را بخوانید:

    هر که رسید خون ما ریخت، مرغ عزا شدیم و شادی
    ما به کجا پناه آریم رستم اگر کند شغادی

    شکر خدا که اهل اشراق جمله مشایی‌اند امروز
    شکر خدا که باز گرم است بحث مریدی و مرادی

    چیست سبب که مثل سدها سدّ ره هم‌اند مردم
    آن همه طرح اجتماعی، این همه فکر اقتصادی

    در هر دولتی که آمد ترکیبش همیشه این بود:
    شصت مدیر سطح پایین، بیست وزیر طرح کادی

    داد ز دوره‌ای که شاگرد تکیه نمی‌کند به استاد
    وای به لحظه‌ای که استاد فخر کند به بی‌سوادی

    این همه سال رفت و یاران دور شدند از غم هم
    تاجر شهر شد سپاهی واعظ شهر شد ستادی

    واعظ ما هنوز دشنام می‌دهد از سر تعصّب
    نایی ما هنوز سرنا می‌زند از سر گشادی

    خشمش اگر نبود طوفان بود یکی خروش بی‌گاه
    شعرش اگر نبود شمشیر بود یکی تفنگ بادی

    شعر ز روزنامه کوچید جام جم است و شرح سریال
    در پی قصه جنایی‌ست قصه‌نویس اعتمادی

    باز نمانده‌اند صد شکر این همه شاعران ز حرکت
    کم نشده ست تا به امروز رونق شعر از کسادی

    ما همه چند ماه از خویش دورتریم و دیرتر هم
    ماه رجب گذشت و تقویم مانده در اوّل جمادی

    کاشکی از نمای نزدیک ریز شویم در دل خود
    دور شدیم از حقیقت بیشتر از هزار وادی

    کاش بلال در دل ما نیمه شبی اذان بگوید
    کاش صلا زند موذّن، کاش ندا دهد منادی

    حضرت عشق دوستان را دور مکن ز خویش، چندی‌ست
    پشت سر تو در سجودند این همه ملجم مرادی!

    شکر خدا که تیمساران پشت و پناه مردمانند
    شکر خدا که استوار است دولت احمدی‌نژادی
     
     
    علیرضا قزوه*   


  • کلمات کلیدی :
  • » داوود صالحی
    »» عنایت دوستان( نظر)

    چقدر آهوی زخمی در شبستان تو میچرخد(پنج شنبه 88 آبان 7 ساعت 3:17 عصر )

    خراسان در خراسان  نور در جان تو می‌چرخد

    مگر خورشید در چاک گریبان تو می‌چرخد؟

    خراسان مُهر دریا می‌شود با گام‌های تو

    به دست ابرها تسبیح باران تو می‌چرخد

    اگر شوق وصالت نیست در آیینه‌ها، درها

    چرا آیینه در آیینه، ایوان تو می‌چرخد

    طواف عاشقان هم بر مدار چشم‌های توست

    سماع صوفیان هم گرد عرفان تو می‌چرخد 

    به سقّاخانه ات زیباست رقص کاسه‌های نور

    در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو می‌چرخد

    بیابان در بیابان گرگ شد، هر کوه، صیّادی  

    چقدر آهوی زخمی در شبستان تو می‌چرخد

    در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعر!

    شروع تازه‌ای در بیت پایان تو می‌چرخد



  • کلمات کلیدی :
  • » داوود صالحی
    »» عنایت دوستان( نظر)


    لیست کل یادداشت های وبلاگ
    ساحت عشق
    جمع‏بندی نگاه آقا درباره سوریه و زیرکانه ترین جمله رهبر انقلاب
    کتابی که طلبه ام کرد!
    یادداشتهایی از سفر به سرزمین یار قسمت سوم
    گریه کن سرباز
    یادداشتهایی از سفر به دیار یار
    خاطرات متفاوتی از حضرت آیة الله العظمی بهجت(ره)
    به بهانه ورود حضرت نور به قم
    شرط آیت الله سید کاظم حائری برای دیدار با آقا
    [عناوین آرشیوشده]