خبرگزاری فارس: محمدرضا ترکی، شاعر و استاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران، تازهترین شعر خود را با عنوان «به پیشواز محرم» سروده است.
بشوی از چهرهّ مردم غبار خستگیها را
به یاد ما بیاور آن همه پیوستگیها را
دوباره شهر را از دستههای سینهزن پر کن
بنه مرهم جراحتهای چندین دستگیها را
چگونه رنگها ما را جدا کردند، میبینی؟!
بیاموزان به ما یکرنگی و وارستگیها را
بس است این دل شکستنها و از یاران گسستنها
کدامین مومیایی بندد این بشکستگیها را؟
تو که خود را حسین و دیگران را شمر میدانی،
کجا آخر به دست آوردی این شایستگیها را؟!
غمی زیباست در شور حسینی، یک غم شیرین
که از یاد تو خواهد برد رنج خستگیها را
محرم بار دیگر تکیهگاه عشق خواهد شد
اگر برپا نمایی تکیهّ دلبستگیها را!
علیرضا قزوه
تو کسی نیستی آخر، نه مرادی، نه مرید
نه معاویه، نه مولا ، نه حسینی، نه یزید
تو یکی هستی مثل همه لبریز خلل
این همه خبط و خطا از تو بعید است بعید
از تو و خیل شمایی که شمایید هنوز
که نه اویید و نه خویش اید، گرفتار من اید
که شما دل نسپردید به همراهی عشق
که شما بر سر آنید فقط دل ببرید
که شما گوش ندادید به حرف شهدا
که شما رحم نکردید به فرزند شهید
دل ندادید به سالاری آن روح رها
پی نبردید به سرداری آن راز رشید
شعر من بازی سبز خط و نقاشی نیست
خاک ایران همه بوم است، خجالت بکشید
نه بلندید و نه پست اید و نه طاقید و نه جفت
نه امیرید و نه میرید و نه عبد و نه عبید
دین و دنیای شما بازی با خون خداست
بیش از این نقشه به میدان محرّم نکشید
چوب خشکی که به خود رنگ زند نیست درخت
سبز باشید به شرطی که کمی سبز شوید
دل تان سبز، اگر سبزید سرهاتان سبز
سبز مانید و بمانید همه سرخ و سپید
اگر ایرانی آزاده شمایید درود
روزهاتان همه در شادی و شب هاتان عید
23 آذرماه
تازهترین شعر علیرضا قزوه درباره عید غدیر خم
علیرضا قزوه تازهترین غزل خود را در آستانه سالروز واقعه غدیر خم، درباره این عید سعید سروده است.
کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد
راه بیتالله اگر از هند و ایران بگذرد
مهربانا یک دو جامی بیشتر از خود برآ
مستتر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد
«خون نمیخوابد» چنین گفتند رندان پیش از این
کیست میخواهد که از خون شهیدان بگذرد؟
نغمهاش در عین کثرت، جوش وحدت میزند
هر که از مجموع آن زلف پریشان بگذرد
پردة عشّاق حاشا بیترنّم گل کند
شام دلتنگان مبادا در غم نان بگذرد
وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود
حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد
خون سهراب و سیاوش سنگفرش کوچههاست
رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد
کاشکی این روزها بر ما نمیآمد فرود
حسرت این روزها بر ما فراوان بگذرد
کافر از کافر گذشت و گبر یار گبر شد
کاش میشد تا مسلمان از مسلمان بگذرد
حال و روز عاشقان امروز بارانیتر است
نازنینا اندکی بنشین که باران بگذرد
از شراب مشرق توحید خواهد مست شد
گر نسیم هند از خاک خراسان بگذرد