سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه جامه دانش بپوشد، عیبش از مردم نهان ماند . [امام علی علیه السلام]

....راهی

Powerd by: Parsiblog ® team.
پیغمبری دوباره مگر از در آمده(سه شنبه 88 مهر 14 ساعت 12:31 عصر )
پیغمبری دوباره مگر از در آمده
یا سامری به چهره ی پیغمبر آمده؟!

از آسمان مسیح به امداد ما رسید
یا از میان خاک یهودا برآمده؟!

از این مسیر سبز سلیمان انقلاب
آسیمه با نشانه انگشتر آمده

معلوم نیست شیفته یا تشنه از چه روست
با پای رفته بود ولی با سر آمده

بهر نجات خلق به امر خود خدا
از عرش مستقیم به این کشور آمده!

هر هفته سوره ای به جهان عرضه می کند
با این کتاب قصه قرآن سرآمده

از بین معجزات تمام پیمبران
با اژدهای شعله دم نه سر آمده

بنشسته تند و طرف کله هم نهاده ک
دیگر چه جای شبهه و شک? سرور آمده!

بنگر چه معنویتی آورده با خودش
تکبیر کی ز کاخ نشینان برآمده؟!

سوی نماز جمعه برای رضای حق
آمیخته به هم پسر و دختر آمده

ایران من! بشارت آزادی ات رسید
بار دگر ز باختر اسکندر آمده

در اردویی که رنگ سیادت لوای اوست
در حیرتم ز شام چرا لشکر آمده؟!

هر چند آشناست نمی دانمش چرا
با اجنبی به معرکه همسنگر آمده؟!

***

بیهوده نیست وحدت پیغمبران رنگ
حیدر به عزم قلعه خیبر درآمده

این لیلة المبیت و دم امتحان ماست
از هر قبیله توطئه را خنجر آمده

گشتند لشکر خس و خاشاک هم قسم
هیزم دوباره جمع به پشت در آمده 

***

بر تندی ام مگیر که دست خودم نبود
آهی فسرده بود که از دل برآمده

(سید حسین شهرستانی


  • کلمات کلیدی :
  • » داوود صالحی
    »» عنایت دوستان( نظر)

    دو رکعت نشسته(جمعه 88 مهر 3 ساعت 7:15 عصر )
    24 مهر 1387

    توضیح: شعری که در پی می آید و برگزیده ی کنگره ی میلاد آفتاب امسال شده است در واقع یک «مربع ترکیب بند» است اما از آنجا که در دسته بندی های سرویس شعر لوح این قالب شعری گنجانده نشده است لاجرم آن را در قسمت چهارپاره می آوریم با این قصد که خوانندگان گرانمایه را در لذت خوانش آن سهیم سازیم.


    شنیده می شود از آسمان صدایی که...
    کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...
    نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...
    نوشت نام تو را، نام اشنایی که ـ 

    پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد 
    و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

    نوشت: فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
    نوشت: فاطمه، هفت آسمان مزین شد
    نوشت: فاطمه، تکلیف نور روشن شد
    دلیل خلق زمین و  زمان معین شد

    نوشت: فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
    غزل - قصیده ی نابی که در ازل گفته است

    نوشت: فاطمه تعریف دیگری دارد
    ز درک خاک مقام فراتری دارد
    خوشا به حال پیمبر! چه مادری دارد!
    درون خانه بهشت معطری دارد

    پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
    برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

    چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست
    و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست
    و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
    و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

    خدا فراتر از این واژه ها کشیده تو را
    گمان کنم که تو را، اصلا آفریده تو را

    که گرد چادر تو آسمان طواف کند
    و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند
    ملک ببیند وآنگاه اعتراف کند
    که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

    کتاب زندگی ات را مرور باید کرد
    مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

    در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
    و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود
    درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
    شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

    بهشت عالم بالا برایت آماده است
    حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

    به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
    علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی
    چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
    به نان خشک علی ساختی، به نان علی

    از آسمان نگاهت ستاره می خواهم
    اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم-

    به یاد آن دل ِ از شهر خسته بنویسم
    کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم
    شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم
    و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

    به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
    و مادری کن و اینبار هم اجازه بده

    به افتخار بگوییم از تبار توایم
    هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم
    اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
    کنار حضرت معصومه در کنار توایم

    فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست
    «کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست»

     



  • کلمات کلیدی :
  • » داوود صالحی
    »» عنایت دوستان( نظر)

    کاروان رفت، بمانیم اگر نامردی\(پنج شنبه 88 مهر 2 ساعت 11:11 عصر )
    هفته دفاع مقدس را تبریک عرض میکنم

    *هر چه گفتند نرو، عزم به رفتن کردم 

    من خیانت گر و نامردم اگر برگردم 

    می روم کعبه همان جاست چرا برگردم 

    خودم اینجا دلم آنجاست چرا برگردم 

    می روم این عطش سینه کبابم کرده است 

    چشمه آنجاست و این خاک جوابم کرده است 

    ما فقط رهگذری بوده و بر می گردیم 

    کاروان رفت، بمانیم اگر، نامردیم 

    لختی آهسته تر ای قافله تا ما برسیم 

    ما که با قافله سالار شما همنفسیم 

    پشت این همهمه ها دشت سکوتی هم هست 

    پشت این خاک زمین ملکوتی هم هست 


    * هر چه گفتند نرو عزم به رفتن کردم 

    من خیانت گر و نامردم اگر بر گردم 

    مردهامان همه رفتند ولی ما ماندیم 

    مثل یک لَنگ که از غافله ها جا ماندیم 

    وسعت خاک ، شب اوج شما کم می شد 

    آسمان نیز سرش پیش شما خم می شد 

    آه...شرمنده ام ای دوست که دستم خالیست 

    درد من درد غیبی و شکسته بالیست 

    مثل تو عشق اگر در دل من آهی داشت 

    پر و بالم به خدا سوی سحر راهی داشت 

    رفتنم دست خودم نیست خدا می داند 

    لحظه هایم همه سالیست خدا می داند 


    *هر چه گفتند نرو عزم به رفتن کردم 

    به خدایی خداوند اگر بر گردم 


    *سروده :«منیژه در تو میان



  • کلمات کلیدی :
  • » داوود صالحی
    »» عنایت دوستان( نظر)


    لیست کل یادداشت های وبلاگ
    ساحت عشق
    جمع‏بندی نگاه آقا درباره سوریه و زیرکانه ترین جمله رهبر انقلاب
    کتابی که طلبه ام کرد!
    یادداشتهایی از سفر به سرزمین یار قسمت سوم
    گریه کن سرباز
    یادداشتهایی از سفر به دیار یار
    خاطرات متفاوتی از حضرت آیة الله العظمی بهجت(ره)
    به بهانه ورود حضرت نور به قم
    شرط آیت الله سید کاظم حائری برای دیدار با آقا
    [عناوین آرشیوشده]