ین بار روی صفحه کمی آسمان کشید
پرواز تا نهایت هر بی کران کشید
هر چند سن وسالی از عمرش گذشته بود
این بار روی صفحه ولی یک جوان کشید
سربندسرخ، اسلحه، پوتین، لباس رزم
خود را شبیه هیبت یک قهرمان کشید
در یک نبرد سخت و نفس گیر و بی امان
تصویری از مبارزه با دشمنان کشید
..................................
حالا گذشته است از آن سالهای دور
حالا تمام سال خودش را خزان کشید
بغضش گرفت گریه کمی کرد و بعد هم
دست از زلال گریه خود ناگهان کشید
او مانده بود درد دلش را برای که...
او مانده بود...روی ورق جمکران کشید
"شعر ازبرادر بزرگوارم مرتضی طالبی"