سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به [دوستی] آن که به تو رغبتی ندارد، رغبت مکن . [امام علی علیه السلام]

....راهی

Powerd by: Parsiblog ® team.
کتابی که طلبه ام کرد!(جمعه 90 دی 23 ساعت 8:30 صبح )

«بالای تپه محاصره شده بودیم و بچه های زخمی را توی یک سنگر جمع کرده بودند و بقیه مشغول نبرد بودند، من هم مجروح بودم و توی سنگر مجروحین بودم ولی چون حالم نسبت به خیلی از مجروح ها بهتر بود و تقریبا سرپا بودم به بقیه سرکشی و خدمت میکردم.

عراقیها موقع عقب نشینی تمام زیرساختها را از بین برده و منفجر کرده بودند حتی توی تانکر آب پودر لباسشویی ریخه بودند که در صورت تصرف مواضعشان بر علیه آنها استفاده نشود؛ بنابراین آب گروه خیلی کم بود و تقریبا تمام شده بود و تشنگی بیداد میکرد، مخصوصا برای مجروحین که به علت خونریزی، خیلی بیشتر احساس تشنگی میکردند.

در بین مجروح ها یک روحانی داشتیم که خیلی محجوب و با ادب بود و از جمله مجروحینی بود که خیلی درب و داغون شده بود و منتظر شهادت بود. وظیفه تقسیم آب هم به عهده من بود که توی سنگر راه میرفتم و سقایی میکردم، اما فکر نکنید که با لیوان و یا پیاله آب میدادم نه، به هر نفر یک چهارم درب قمقمه آب میرسید؛ رسیدم به این روحانی جلیل القدر که از نوک سر تا نوک پا باند پیچی و زخم و خون بود و سهمیه آبش را بهش تعارف کردم که یکمرتبه با یک برخورد خیلی غیر منتظره تقریبا نیم خیز شد و در کمال تعجب من و بقیه که فقط از او ادب و برخورد خیلی متین سراغ داشتیم به من عتاب کرد که: خجالت نمیکشی؟ امام حسن(ع) با یک قدح پر ازآب بالای سرم ایستاده و به من تعارف میکند آنوقت تو یک چهارم قمقمه آب به من میدهی!

همه تعجب کردند اما در میان تعجبمان از حرکات و زمزمه و تکان خوردن لبهای حاج آقا فهمیدیم که در محضر امام(ع) هست و قدح را سر کشید و پرواز کرد.»

این خاطره نقل به مضمون یکی از خاطرات کتاب«تپه برهانی» نوشته استاد گرانقدر جناب آقای دکتر سید حمید رضا طالقانی است که خاطرات چهارده روز محاصره شان را در بالای یک تپه به تحریر درآورده اند.

البته بنده این کتاب را در اوائل دهه هفتاد مطالعه کردم و متاسفانه بعداز آن هم هرچه در کتابخانه ها و کتاب فروشی ها دنبالش گشتم پیدایش نکردم که البته جای تعجب نیست زیرا این سرنوشت محتوم همه آثار خوب دینی و انقلابی هست.

با خواندن این کتاب عطش عشقی در درونم شعله ور شد که فقط با زلال ورود به حوزه علمیه قم توانستم سیرابش کنم و به همین دلیل خودم را خیلی مدیون اولا دفاع مقدس و ثانیا نویسده خوب و باصفای این کتاب میدانم.

از خیلی از پیشکسوتهای دفاع مقدس مثل سردار روایتگری حاج شیخ عبدالله ضابط(ره) و علمدار راهیان نور حاج حسین یکتا و خیلی های دیگر در مورد این کتاب سوال کردم که بی تامل همهگی قائل به بی نظیر و بی بدیل بودن این اثر فاخر بوده اند.

بعد از سالها پیگیری و جستجو بالاخره در سال 1385 افتخار ارتباط و جلسه حضوری با خالق این اثر ارزشمند را در اصفهان یافتم و درمورد خیلی چیزها از جمله علت کمیابی و عدم بازنشر کتاب صحبتهایی کردیم که به صلاحدید استاد در صورت لزوم در فرصتی دیگر به آنها هم خواهم پرداخت؛ در نهایت یکی از بهترین خبرهای عمرم را در پیامکی که استاد در همین هفته پیش برایم فرستاد دریافت کردم که ایشان اجازه چاپ کتاب«تپه برهانی» را به نشر عماد فردا دادند.

با حول و قوه الهی در اولین فرصت که گمان نمیکنم بیش از دو هفته طول بکشد، شاهد چاپ مجدد این گنج باارزش خواهیم بود.

موسسه عماد این کتاب را تولید و توزیع خواهد کرد و با شبکه گسترده توزیعش در سراسر کشور انشالله توزیع خواهد کرد. .

با یک تماس با تلفن 85570-021 و یا سایت(www.emad.ir) میتوانید این کتاب و یا هرکتاب دیگری از کتب دفاع مقدس و انقلاب اسلامی را در درب منزلتان دریافت کنید.



  • کلمات کلیدی :
  • » داوود صالحی
    »» عنایت دوستان( نظر)


    لیست کل یادداشت های وبلاگ
    ساحت عشق
    جمع‏بندی نگاه آقا درباره سوریه و زیرکانه ترین جمله رهبر انقلاب
    کتابی که طلبه ام کرد!
    یادداشتهایی از سفر به سرزمین یار قسمت سوم
    گریه کن سرباز
    یادداشتهایی از سفر به دیار یار
    خاطرات متفاوتی از حضرت آیة الله العظمی بهجت(ره)
    به بهانه ورود حضرت نور به قم
    شرط آیت الله سید کاظم حائری برای دیدار با آقا
    [عناوین آرشیوشده]